زشت ترین پسر کلاس، که چه عرض کنم،زشت ترینی بود که تا حالا بین جوادها دیده بودم.اومد تو مسیر آویزونم شد ومخم رو خورد و کرایه هارا هم بزور حساب کرد.اصرار داشت که با هم کار کنیم.گفت من دوست مترجم دارم تازه از امریکا اومده و رشته ش مربوط به رشته ما می شه!منم گفتم دخترا که تو عالم دیگه سیر می کنن واینم که به اندازه کافی صفت منفی داره که روابط غیر درسی بوجود نیاد،می تونه واسه یه پروژه روش حساب کرد.بعدشم چند بار اس ام اس داد و من تحویل نگرفتم.کوروش مهربون… برام چندتا مقاله توپ فرستاده بود ، منم برای اون پسره عوضی ایمیلشون کردم که باهم روشون کار کنیم.بعدازون هیچ خبری ازش نشد.امروز تو دانشگاه به یکی از دخترا قضیه را گفتم.گفت همون که عینکیه؟ گفتم :آره! گفت اخه اصرار داشت با من کار کنه و گفت مقاله هاش آماده است ولی تو ترجمه شکل داره!پس مقاله های تورو می خواسته بده من ترجمه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم که پرید بودم ودل درد شدید…اونقدر حالم بد بود که تو دستشویی خوابم برده بود!از درد هیچی نمی فهمیدم.تو کلاس تنها نشسته بودم که یه پسر جغله اومد وشروع کرد به زر زن !که رشته ت چیه؟چی می خونی؟ چیکار می کنی؟منم که به اندازه کافی حالم بد بودوعصبانی بودم،گفتم:من حالم بده،لطفا اینقدر ازم سوال نکنید!یهو حالم بهم خورد و دویدم به طرف دستشویی که گفت:سال نوتون مبارک.سال خوبی داشته باشید.امیدوارم بازم ببینمتون!
به اندازه کافی از سادگی خودم عصبانی بودم که رفتم پیش استاد،تا مقاله هارا بهش دادم،گفت:اینارایکی دیگه از دوستاتون قبلا اورده وتایید گرفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اون لحظه ،چه حالی شدم!فقط سعی کردم با یه توضیح کوتاه،استاد را توجیه کنم.استاد توجیه شد،یه مقاله سنگین موند برای ترجمه من.ولی دزدی و رزلی تا چه حد؟تا کجا؟ نمی خوام نقش یک زن مظلوم و گول خورده رابازی کنم ،که مردها اغفالش کردن،که خود زنها هم کم بارم نکردن! ولی من زود اعتماد می کنم.بدبین نیستم،شک نمی کنم و تا رفتار ناشایستی نبینم،قضاوت نمی کنم.وقتی هم رفتار نا مطلوبی دیدم،خودم را سرزنش نمی کنم. معتقدم من انسانم و درچارچوب خودم درست رفتار کردم،اونها مشکل دارن!ولی تو این فیلتر،خواص می مونن!
اوربیتال، نه توهمه نه خیال! بیا بگو هستی که ! بگو که هروقت می خوام تصمییمی بگیرم، کمکم می کنی، وقتی خسته م به دادم می رسی،وقتی دلم می گیره،نازم می کنی و وقتی درد دارم،مرهم داری واسم…
من با جاریهام هم درچارچوب خودم رفتار کردم.مثل دوتا همسایه که دوستای خوبی هم شدیم.الان هم رفیقیم…ولی عماد هم به بهترین نحو ازش جدا شدم.بدون دردسر،بدون دلخوری،ولی ارتباط با اون همیشه دردسرزاست…